سرزمین نخل و قلم

اینجا مردمانش عاشق بارانند

سرزمین نخل و قلم

اینجا مردمانش عاشق بارانند

کارت آزمون سراسری91

کارت آزمون سراسری 91 هم ا کنون بر روی سایت سازمان سنجش قابل رویت است

برای خرید کارت آزمون می توانید از طریق سایت سنجش و یا دفاتر پستی خریداری نمایید.

 ثبت نام 16 آذر 90


به امید موفقییت

هر روز با چند جمله آموزنده

گاهی یک جمله مسیر زندگی انسان را تغییر میدهد.

کاش دانسته بودم چگونه زندگی کنم یا کسی را یافته بودم روش زندگی را به من تعلیم دهد(تئودو پارکر

 ....با جملات آموزنده موافق هستید، منتظر نظرات شما هستیم.

به دلیل نارضایتی بازدید کنندگان از جمله آموزنده در رویدر نیوز خود داری می شود!

چشمک زدن ستارگان را از ما نگیرید...

با نصب برج های متعددنور( پارک تنب برکه ، و در آینده بالا سر چربه  و ...) ما بخش عظیمی از نور را به آسمان میفرستیم ، که مانع مشاهده زیبایی آسمان می شود .

مقایسه کنید : پارک تنب برکه با تفریگاه بیابانی مزه گستدان (خانه ی غریب دوست و ...) که طرف داران زیادی را به خود جلب کرده است و برای مشاهده کردن  آسمان و چشمک زدن ستارگان به آنجا می روند  .

از مسئولان خواهش داریم که چشمک زدن ستارگان را از ما نگیرند ......!


عید تان مبارک

عید قربان روز اوج بندگی و تجلی ایثار ابراهیمی بر همگان مبارک



منتظر عکسهای زیبای رویدر نیوز باشید

پورتال شهرداری در اغما

چند مدیست که پورتال شهرداری راه اندازی شده و تمام بستر ها برای به روز رسانی فراهم گردیده اما ... !  هنوز در یاد بزرگداشت هفته دفاع مقدس باقی مانده است وبه سیزده آبان هم نرسید. امیدواریم هرچه سریعتر این پورتال به روز رسانی شود تا  هزینه هایی که صرف این کار شده است  بیهوده نباشد و به نحو احسن مورد استفاده قرار گیرد. www.Rouydarcity.ir


بچه ها مدرسه باید بیشتر مراقب باشند

بیشتر مدارس ایران همیار پلیس داره ،سالهای پیش  همیاران پلیس در مدارس ابتدایی مشاهده می شد.

امسال چی؟

ادامه مطلب ...

تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی

j           این شعرو جایی‌ خوندم دلم نیومد اینجا نگذارمش اگر بخونید بد نیست لطفا تا آخر بخونید

 

 

    

               معلم به ناگه چو آمد ، کلاس ، چو شهری فروخفته خاموش شد

سخن‌های ناگفته در مغزها ، به لب نارسیده فراموش شد

معلم ز کار مداوم مدام ، غضبناک و فرسوده و خسته بود

جوان بود ودر عنفوان شباب ، جوانی از او رخت بر بسته بود

سکوت کلاس غم‌آلود را ، صدای درشت معلم شکست

ز جا احمدک جست بند دلش ، بدین بی‌خبر بانگ ناگه گسست

 

بیا احمدک درس دیروز را ، بخوان تا ببینم که سعدی چه گفت

ولی احمدک درس ناخوانده بود ، به جز آن‌چه دیروز آنجا شنفت

عرق چون شتابان سرشک یتیم ، خطوط خجالت به رویش نگاشت

لباس پر از وصله و ژنده‌اش ، به روی تن لاغرش لرزه داشت

زبانش به لکنت بیفتاد و گفت ، بنی‌آدم اعضای یک‌ پیکرند

وجودش به یکباره فریاد کرد ، که در آفرینش ز یک گوهرند

در اقلیم ما رنج بر مردمان ، زبان دلش گفت بی‌اختیار

چو عضوی به درد آورد روزگار ، دگر عضوها را نماند قرار

تو کز ........

تو کز...........

  وای یادش نبود 

 

 جهان پیش چشمش سیه پوش شد

نگاهی به سنگینی از روی شرم ، به پایین بیفکند و خاموش شد

ز اعماق مغزش به جز درد و رنج ، نمی‌کرد پیدا کلام دگر

در آن عمر کوتاه او خاطرش ، نمی‌داد جز آن پیام دگر

ز چشم معلم شراری جهید ، نماینده‌ آتش خشم او

درونی پر از نفرت و کینه داشت ، غضب می‌درخشید در چشم او

چرا احمد کودن بی‌شعور (معلم بگفتا به لحن گران)

نخواندی چنین درس آسان  بگو، مگر چیست فرق تو با دیگران؟

 

عرق از جبین احمدک پاک کرد ، خدایا چه می گوید آموزگار؟

نمی‌بیند آیا که در این میان ، بود فرق مابین دار و ندار

چه گوید؟ بگوید حقایق بلند؟ به شهری که از چشم خود بیم داشت

بگوید که فرق است مابین او ، و آن کس که بی‌حد زر و سیم داشت

به آهستگی احمد بی نوا ، چنین زیر لب گفت با قلب چاک

که آن‌ها به دامان مادر خوش‌اند ، و من بی‌وجودش نهم سر به خاک

به آن‌ها جز از روی مهر و خوشی ، نگفته کسی تاکنون یک سخن

ندارند کاری به جز خورد و خواب ، به مال پدر تکیه دارند و من

من از روی اجبار و از ترس مرگ ، کشیدم از این درس بگذشته دست

کنم با پدر پینه‌ دوزی و کار ، ببین دست پرپینه‌ام شاهدست

سخن‌های او را معلم برید ، ولی او سخن‌های بسیار داشت

دلی از ستم‌کاری ظالمان ، نژند و ستم‌دیده و زار داشت

 

معلم بکوبید پا بر زمین ( که این پیک قلب پر از کینه است)

به من چه که مادر ز کف داده‌ای ، به من چه که دستت پر از پینه است

رود یک نفر پیش ناظم که او ، به همراه خود یک فلک آورد

نماید پر از پینه پاهای او ، ز چوبی که بهر کتک آورد

دل احمد آزرده و ریش گشت ، چو او این سخن از معلم شنفت

ز چشمان او برق سویی جهید ، به یاد آمدش شعر سعدی و گفت:

                                         ببین ، یادم آمد دمی صبر کن

                                           تامل ، خدا را ، تامل ، دمی

 

                                    تو کز محنت دیگران بی غمی

                                                          نشاید که نامت نهند آدمی..... (علی اکبر اصفهانی)